کورمک مک کارتی در نمایش صوتی قطار سانست لیمیتد به بنیانهای تمدن غرب و جامعهی آتئیستی محصول آن میتازد و در قالب گفتوگویی جذاب میان فردی کمسواد و یک استاد دانشگاه بیخدا، نتایج برخاسته از جهانبینیهای مذهبگریز را مورد نقد قرار میدهد.یک برخورد حیرتانگیز در سکوی مترو نیویورک، دو غریبه را به خانهی یکی از آنها هدایت میکند تا در آنجا تصمیمی برای زندگی یا مرگ گرفته شود. پس از اینکه شخصیت «سیاه» شخصیت «سفید» را از پریدن جلو قطار و خودکشی نجات میدهد، آنها به خانهی «سیاه» میروند تا در مورد عمیقترین مسائل بشری حرف بزنند. در طول مکالمه، هر کدام به گذشتهی خود بازمیگردند و منشأ جهانبینیهای متفاوت خویش را کشف میکنند.