افسانههای محلی همان نقشی را در زندگی نیاکانمان ایفا میکردند که امروزه اینترنت برعهده دارد. قصهها نه یک سرگرمی یا راهی برای گذران وقت، بلکه ابزاری برای انتقال دانش گذشتگان بودند. خبر وقایع مهم از طریق نقالهای دورهگرد دهانبهدهان میچرخید و نسل جوان سنتها را با داستان میآموخت. این روایتها مضامین مختلفی داشتند که طیف وسیعی از آموزش سبک زندگی تا مفاهیم معنوی را دربرمیگرفتند: جنگ دائمی نیروهای خیر و شر، چرخهی مرگ و زندگی، حکایتهای طنز و گاه هجو، قصههایی از قدرت موجودات ماورایی مثل جن و پری، تفاوت طبقاتی و درسهای نهفته در اتفاقات زندگی. کتاب صوتی افسانههای افشار بخشی از این داستانها را روایت میکند که در سرزمین عزیزمان ایران وجود داشتهاند. هادی غلام دوست در کتاب پیشرو به افسانههایی پرداخته که میان اهالی منطقهی افشار رواج دارد. این محدوده، جغرافیایی نسبتاً وسیع با تقریبا 150 آبادی است که در جنوب شرقی شهرستان خدابنده قرار دارد. قسمت شمالی آن به استان زنجان منتهی میشود و در جنوب نیز به استان همدان میرسد. یکی از تفریحات ساکنین منطقهی افشار مانند دیگر نقاط کمتر توسعهیافتهی کشور در شبنشینیها، قصهگویی است و نویسنده بخشی از افسانههای نقلشده توسط مردم را مدون کرده. «گل به صنوبر چه کرد»، «صنوبر به گل چه کرد؟!»، «دیواوغلو عباس»، «خیر و شر، کچل»، «گاو زرد»، «شاه عباس و دختر خرچران» و «یوسف ثانی» عناوین برخی از این قصهها هستن